loading...
پرنده مهربون
فاطمه بازدید : 159 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط عماد سلیمانی در تاریخ 1348/10/11 و 19:04 دقیقه ارسال شده است

بسیار زیبا بود. خوشحال میشم سر بزنید و مشکل وبلاگمو بگین.
ممنونشکلک
پاسخ : نظر لطفتون هستش.منم به وب شما سر زدم.ولی بخاطر پایین بودن سرعت اینترنتم نتونستم براتون نظر بذارم.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    كدام رئيس جمهور بهتر بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 182
  • کل نظرات : 71
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 126
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 69
  • بازدید ماه : 361
  • بازدید سال : 3,611
  • بازدید کلی : 247,374