گفت روزي در اسكندريه در منزلي در كاروان سرايي گرفتم كه بيشتر ساكنين آن غريب بودند ، وسط ان مسجدي بود كه اهل كاروان سرا در آن نماز ميگزاردند ، و امام جماعتي نيز داشتند. جواني هم انجا در حجره اي سكونت داشت كه وقت نماز بيرون مي آمد و پشت سر امام جماعت نماز مي گزارد و باز مي گشت، و با مردم اختلا طي نداشت. چون ماندن من در انجا به طول انجاميد و او را جواني پاك و لطيفي كه عباي تميزي به دوش مي انداخت؛ يافتم. روزي به او گفتم: به خدا دوست دارم در خدمت و حضور تو باشم. گفت: خود داني.
من پيوسته در خدمت او بودم تا آن كه كاملاً با او مأنوس شدم. روزي به او گفتم : خدا تو را عزيز بدارد، تو كيستي؟ گفت: من صاحب حقّم!. عرض كردم: كي ظهور مي كني ؟ گفت: اكنون زمان آن فرا نرسيده است، و مدّتي از آن باقي مانده است. پس از آن همواره در خدمت او بودم و او به همان ترتيب در خلوت و مراقبت خويش بود و در نماز جماعت شركت ميكرد و با مردم اختلاطي نداشت. تا اينكه روزي فرمود: مي خواهم به سفري بروم. عرض كردم: من هم همراه شما مي آيم. در راه عرض كردم: آقا جان! امر شما كي آشكار خواهد شد؟ فرمود: هنگامي كه هرج و مرج و آشوب زياد شود، به مكّه و مسجدالحرام مي روم. آنجا گروهي خواهند گفت: رهبري براي خود انتخاب كنيد! و در اين باره با يكديگر گفت و گو بسيار مي كنند. تا اين كه از ميان مردم بر مي خيزد و به من مي نگرد و مي گويد: اي مردم! اين «مهدي ‹عليه السلام›» است. به او نگاه كنيد. آنگاه دست مرا مي گيرند و بين ركن و مقام مرا به رهبري مرا به رهبري برگزيده و با من بيعت مي كنند در حالي كه مردم از ظهور من نااميد شده باشند.
با هم كنار در يا رسيديم، او خواست وارد آب شود ، من عرض كردم: آقاجان! من شنا بلد نيستم. فرمود: واي بر تو! با من هستي و مي ترسي؟ عرض كردم ؛ نه! امّا شجاعت ان را ندارم . آنگاه خود بر روي آب حركت كرد و رفت و من بازگشتم.
بر گرفته شده از بحارالانوار
مردي از سرزمين عراق، اموالي را به ناحية مقدسة صاحب الزمان(ع) رسانيد، پذيرفته نشد و به او گفته شد:
أخرج حقَّ ولد عمِّك منه و هو أربعمائه درهم.
حق پسر عموهايت را، كه 400 درهم است، از اين مال خارج كن.
آن مرد، ملكي از عموزادگانش در دست داشت كه در آن شريك بودند و او حق آنها را نگه داشته بود. چون حساب كرد، حق عموزادگانش از آن مال همان چهارصد درهم بود، آن مقدار را بيرون كرد و بقيه را فرستاد، پذيرفته شد.1
2.شمشير فراموش شده
علي بن محمد ميگويد: مردي از اهل «آبة» مالي را آورده بود كه به (ناحية مقدسه) برساند، اما يك شمشير را فراموش كرده بود. آنچه را همراه داشت، تقديم نمود، حضرت(ع) به او نوشتند:
ما خبر السَّيف الَّذي نسيته؟
از شمشيري كه فراموش كردي چه خبر؟2
متاسفانه باز هم باید اعلام كنیم كه ظرف چند سال اخیر، تعداد این شیادان بیتعصب، بیدین و مذهب كه ادعای امامت یا ارتباط با امام زمان(عج) را میكنند به نحو نگرانكنندهای افزایش یافته و تعداد افراد ساده و عوامی كه جذب خرافات مذهبی میشوند، نیز بیشتر شده است.
درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
مقدّمه:
با توجّه به این که ایّام میلاد حضرت نزدیک مى شود لازم است ذکرى از آن بزرگوار داشته باشیم ذکرى که سازنده و تربیت کننده باشد. مرحوم علاّمه مجلسى حدیثى درباره حضرت مهدى(عج) نقل مى کنند:
پودر گیاهی ماریانا تنگ کننده واژن
----------------------