loading...
پرنده مهربون
فاطمه بازدید : 240 چهارشنبه 27 خرداد 1394 نظرات (0)


اﺳﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ

...

در دوران ﺟﻮانی ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﻣﯿﺮﻩ، ﺑﻬﺶ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﻣﯿﺪﻥ ﭼﻮﻥ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ !!!
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ یک ﺭﻭﺯ، ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ی دوران ﺟﻮانیش ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺵ و ﺑﭽﻪ ی 
بغلش ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ این شعر رو ﻣﯿﮕﻪ:
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ی ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
♡♥♡اللهم عجل لولیك الفرج والعافیة والنصر♡♥♡

فاطمه بازدید : 242 چهارشنبه 20 خرداد 1394 نظرات (0)

دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد

فاطمه بازدید : 367 پنجشنبه 25 دی 1393 نظرات (0)

اونی ڪہ واقعاً دوستت داشتہ باشہ...


شاید اذیتت هم بڪنہ ولی هیچ وقت عذابت نمی ده...



شاید چند روزی هم حالتو نپرسہ ولی همہ حواسش پیشہ توئہ...



شاید باهات قهر هم بڪنہ ولی هیچ وقت راحت ازت دل نمی ڪنہ...


فاطمه بازدید : 542 پنجشنبه 25 دی 1393 نظرات (0)




بدون برداشتن فاز روشنفکری متن زیر رو بخونید!
می دانی ؟

در جامعه من فاحشگی مٌد شده...

 
زنان شوهردار هوس همخوابی
 
 با معشوق جوانی دارند و مردان سکس پنهانی در زیر میز اتاق کارشان

 
دختران پول پرست شدن و فکرشان تیغ زدن پسرها شد

پسرها ذکرشان دوستت دارمهای الکی و تفریحشان زدن بکارت دختران
 
نوجوان است

دختران همه،همه جای خود را عمل کردند که مثلا مانکن شوند و عکسهای
 
مدلینگ الکیشان را توی فیسبوک آپلود کنند و پسران کامنت
 
 بزارند،جووووووون عجب دافی! اما نمیدانند حتی به درد فیلمهای پورن هم
 
نمیخورد.پسران شیفته آرایش شدند نمیدانی که چه ابرویی بر میدارند فکر
 
میکنم یواشکی مومک هم می اندازند!!!

مردان جدیدا به هم نوعشان علاقه مند شدند،خود روزنامه آمار داده بود که
 
تجاوز به پسران بیشتر از زنان است
 
میدانی...؟!...ذهنهایمان خراب و بیمار بود که جسمهایمان هم فاسد شد...


فاطمه بازدید : 191 پنجشنبه 25 دی 1393 نظرات (0)



  بگو تمام تو مال من است

                                                    دلم میخواهد

                                             حسادت کنم به خودم

فاطمه بازدید : 575 پنجشنبه 02 مرداد 1393 نظرات (6)


http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،
ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم

http://farshid2fun.blogfa.com/

بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.

http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن،
طبقه روی طبقه برویم بالا

http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ...

http://farshid2fun.blogfa.com/

تا به حال بیل زده‌اید؟
باغچه هرس کرده‌اید؟
آلبالو و انار چیده‌اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.

http://farshid2fun.blogfa.com/

این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.


من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه ‌زنده بودن مان.

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، 
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.

http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

http://farshid2fun.blogfa.com/

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم ...

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای
که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده !

http://farshid2fun.blogfa.com/

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا ...


فاطمه بازدید : 129 پنجشنبه 30 شهریور 1391 نظرات (0)

بعضی شب ها  شاعر که می شوم

 واژه هایم تا سر زمین عاشقی خواهند رفت

هر چند!

یک خیال روی خیال های دیگرم

می دانستی

 شاید- یک روزی خیال هایم را در زیر پایه هایم له کردم

هر چند،

می دانم در این سفر / همسفری ندارم

مرا ترسی نیست / دل به دریا می زنم

و از سرزمین ستاره ها / بر روی زمین فرود خواهم آمد

زمین در انتظار خواهد بود

آسمان چشمکی می زند

کهتو را به شهر رویاهایم خواهم برد

هر چند

اگر / معادله های چند مجهولیت بگذرند

فاطمه بازدید : 178 پنجشنبه 30 شهریور 1391 نظرات (0)

چقدر جالبه!بخوای بنویسی وهیچی واسه نوشتن نداشته باشی! تو یه اتاق ۶ نفری که همه دانشجو هستن یه مداد رنگی هم پیدا نمی شه که ۲ خط حرفتو بزنی....!!!! همه چیز از روزی شروع شد که گفتم دوستت دارم...بغض کردم خدایا... همیشه می گن این جمله ست که معجزه می کنه اما چرا همیشه برای من همه چیز معکوس بوده!!! گفتن همین جمله زندگیمو منقلب کرد ......... عذاب موندن و رفتن و سوختن و ساختن وهزار درد...... کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم!!!!!!!.........

فاطمه بازدید : 159 پنجشنبه 30 شهریور 1391 نظرات (0)

بنده گفت خدا چرا آرزویم را بر آورده نمی کنی؟؟ مدت هاست که به درگاهت دست اجابت بلند کرده ام . خدایا همین یکبار ..همین یک آرزو.... و این آخرین آرزوی من است....

فرشته خندید و با خود گفت : چه دروغ بزرگی آخرین آرزو !!! تا جائی که به یاد دارم آرزو های آدمیان بی نهایت بوده...

خدا خندید و گفت : دو بار از کار انسان ها خنده ام می گیرد : یکبار زمانی که برای چیزی که به صلاحشان نیست دعا می کنند و هزاران هزار بار رو به شویم می آورند و طلبش می کنند و بار دیگر زمانی که برای چیزی که به صلاحشان است و ما بر آنان فرو می فرستیم نا شکری می کنند و طلب از بین رفتنش را می کنند!!حال آنکه برای آنها بهتر است....

فرشته گفت : و آنها نمی دانند آن هنگام که آرزویی می کنند و خداوند همان زمان به آرزو و دعا یشان پاسخ نمی دهد سه حالت دارد : اول آنکه به صلاحشان نیست ، دوم آنکه می داند در صورت استجابت آن دیری نمی پاید که پشیمان می شوند و سوم آنکه دارد بهترین چیز را برای آنها مهیا می کند....

و از زبان فریدون مشیری:

دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت

پلیدی ها و زشتی ها به زیر خاک می رفتند

بهاری جاودان آغوش وا می کرد...

مگو این آرزو خام است

مگو روح بشر همواره سرگردان و ناکام است

بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

به شادی گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم...

و باز بنده ای را می بینم که در خلوت خویش دستانش را به راستای قامتش به سوی آسمان کشیده است و به امید اجابت دعایش زیر لب زمزمه می کند : خداوندا...

فاطمه بازدید : 181 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (1)

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.


بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.


به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

فاطمه بازدید : 136 پنجشنبه 17 فروردین 1391 نظرات (0)
گل‌ آفتابگردان‌ رو به‌ نور مي‌چرخد و آدمي‌ رو به‌ خدا. ما همه‌ آفتابگردانيم. اگر آفتابگردان‌ به‌ خاك‌ خيره‌ شود و به‌ تيرگي، ديگر آفتابگردان‌ نيست. آفتابگردان‌ كاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سياهي‌ نسبت‌ ندارد.
اينها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشايش‌ مي‌كردم‌ كه‌ خورشيد كوچكي‌ بود در زمين‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌اي‌ بود و دايره‌اي‌ داغ‌ در دلش‌ مي‌سوخت.
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتي‌ کشاورز‌ بذر آفتابگردان‌ را مي‌كارد، مطمئن‌ است‌ كه‌ او خورشيد را پيدا خواهد كرد.
آفتابگردان‌ هيچ‌ وقت‌ چيزي‌ را با خورشيد اشتباه‌ نمي‌گيرد، اما انسان‌ همه‌ چيز را با خدا اشتباه‌ مي‌گيرد!
آفتابگردان‌ راهش‌ را خوب مي داند و كارش‌ را دقيق مي‌شناسد. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهميدن‌ خورشيد، كاري‌ ديگر ندارد. او همه‌ زندگي‌اش‌ را وقف‌ نور مي‌كند، در نور به‌ دنيا مي‌آيد و در نور مي‌ميرد. نور مي‌خورد و نور مي‌زايد...
دلخوشي‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است. آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آميخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا. بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ مي‌ميرد و بدون‌ خدا، انسان نيز دوام نخواهد آورد.
آفتابگردان‌ گفت: روزي‌ كه‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپيوندد، ديگر آفتابگرداني‌ نخواهد ماند و روزي‌ كه‌ تو به‌ خدا برسي، ديگر تويي نمي‌ماند. و گفت‌ من‌ فاصله‌هايم‌ را با نور پر مي‌كنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر مي‌كني؟ آفتابگردان‌ اين‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.
گفتگوي‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند. زيرا كه‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود...
جلو رفتم‌ بوييدمش، بوي‌ خورشيد مي‌داد. تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود. خداحافظي‌ كردم، داشتم‌ مي‌رفتم‌ كه‌ نسيمي‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌، همه‌ را به‌ ياد آفتاب‌ مي‌اندازد! ولي نام‌ انسان،‌ آيا كسي‌ را به‌ ياد خدا خواهد انداخت؟
فاطمه بازدید : 127 پنجشنبه 17 فروردین 1391 نظرات (0)

عشق زمانی است که نتوانی به چیزی جز او فکر کنی.

 عشق زمانی است که دستش را در دست داری و آغاز  آشنایی تان را به یاد نمیاوری.

عشق زمانی است که هر وقت خبر جالب یا غم انگیزی  می شنوی به اولین کسی که دوست داری بگویی ،  اوست .

عشق زمانی است که اگر شرایط فراهم نشد چند وقتی  او را ببینی ، احساس بیماری و کسالت کنی .

 عشق زمانی است که وسایلی را که دوست دارد بلافاصله  برایش می خری، فقط چون می دانی وقتی ان را به او می دهی به تو لبخند می زند.

عشق زمانی است که تو رضایت او را به رضایت خودت  ترجیح دهی. عشق زمانی است که او لباسهای زیبایش را فقط به خاطر  تو بپوشد .
عشق زمانی است که هر وقت از موضوعی نگران است ،  به او ارامش دهی.
عشق زمانی است که حتی وقتی در مهمانی جای زیادی  برای نشستن هست درکنار تو بنشیند.
عشق زمانی است که بعد از انکه از او جدا شدی ، دیگران  را با او مقایسه کنی و همه ی انها را در مقابل او کوچک ببینی .
عشق زمانی است که " زندگی " می کنی عشق زمانی است که به اوج می رسی.

فاطمه بازدید : 165 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

به جهان می آییم تا رویاها و آرمان هایمان رابجوییم.اغلب آنچه را که در دسترسمان است دست نیافتنی می  کنیم.هنگامی که به اشتباه خود پی می بریم احساس می کنیم وقت خود را  تلف کرده ایم و در دوردست ها به جست و جوی همسایه مان  رفته ایم.خود را به خاطر این اشتباه سرزنش می کنیم به خاطر تلاش بی حاصل مان و به خاطر مشکلاتی که ایجاد کرده  ایم .

استاد می گوید : هر چند ممکن است گنجینه در خانه تان مدفون باشد اما تنها هنگامی آن را می یابید که در جست و جوی آن به راه افتادید. اگر پطرس رنج انکار را تجربه نکرده بود رهبر کلیسا نمی شد. اگر پسر اسراف کار همه چیز را ترک نگفته بود پدرش برای اوجشن نمی گرفت.
 در زندگی ما چیزهای مشخصی هست که مهری بر خد  دارند که می گوید:
"تنها هنگامی قدر مرا میدانی که مرا از دست داده باشی...... و دوباره مرا بازیابی ." تلاش برای کوتاه کردن راه هیچ حاصلی ندارد.

فاطمه بازدید : 159 چهارشنبه 09 فروردین 1391 نظرات (0)
دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى؛ اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد، مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند روزه اى، تسلاى مصیبتى و... تو همیشه به نگاه بسنده مى کردى و با چشم هایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى. وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده.

حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى همه احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى. از آن پس، هر گاه دلت براى حسین تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى على اکبر مى زدى.
فاطمه بازدید : 126 سه شنبه 08 فروردین 1391 نظرات (1)
آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست.

آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود .

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از ایده آل بودن است.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت.

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی.

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد.

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم، یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم.

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم.

آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.

آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد.

آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.

نویسنده: اندی رونی ؛ مردی که با کلمات اندک حرفهای بسیاری می زند...
فاطمه بازدید : 175 سه شنبه 08 فروردین 1391 نظرات (1)

زمانی که بچه بودیم دنیا چقدر زیبابود. چقدر همه چی رنگ و بوی امید داشت و همه چی سرشار از امید و عشق به آینده.

عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن.

خرداد زیبا بود و امید سه ماهتعطیلی.

پاییز زیبا بود و امید دیدن دوبارههمکلاسیها.

این سال دیگه میریم راهنمایی . دوسال دیگه میریم دبیرستان . یکسال دیگه دیپلم و...

فاطمه بازدید : 151 دوشنبه 07 فروردین 1391 نظرات (1)

سمت و سوی زندگیت را باید عوض کنی ،

 

از فکر به احساس ،

 

از منطق به عشق

 

و از قیاس به نغمه ای دلکش و عاشقانه.

 

این کاری ممکن است ، شدنی است. زیرا نغمه و آواز و ترانه به دل های ما نزدیک ترند ، تا فکر .

 

رابطه نغمه و دل ، رابطه ای طبیعی است .

 

رابطه  شور عاشقانه و دل ، رابطه ای طبیعی است .

 

بدیهی ست عشق برای دل ، طبیعی تر از منطق است .

 

منطق را می آموزند ، اما عشق آمدنی است نه آموختنی.

 

عاشقی نه به کسب است و نه به اختیار .

 

عشق ، سرشت و سرنوشت ماست .

 

منطق، اختراع اجتماع است ،

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    كدام رئيس جمهور بهتر بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 182
  • کل نظرات : 71
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 126
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 190
  • بازدید ماه : 408
  • بازدید سال : 2,327
  • بازدید کلی : 246,090