مارهاقورباغهها را می خوردند و قورباغهها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند.
تااینكه قورباغهها علیه مارها به لك لكها شكایت كردند.
لكلكها چندی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار كردند و قورباغهها از اینحمایت شادمان شدند.
طولینكشید كه لك لكها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغهها
قورباغههاناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند.
عدهای از آنها با لك لكها كنار آمدند و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارهابازگشتند ولی اینبار همپای لك لكها شروع به خوردن قورباغهها كردند.
حالادیگر قورباغهها متقاعد شدهاند كه انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند.
ولیتنها یك مشكل برای آنها حل نشده باقی مانده است !
اینكهنمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان !!؟؟