زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟
ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟
من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند
تو که خشکی چه به من ، من که تر هستم به تو چه؟
زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟
ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟
من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند
تو که خشکی چه به من ، من که تر هستم به تو چه؟
سمت و سوی زندگیت را باید عوض کنی ،
از فکر به احساس ،
از منطق به عشق
و از قیاس به نغمه ای دلکش و عاشقانه.
این کاری ممکن است ، شدنی است. زیرا نغمه و آواز و ترانه به دل های ما نزدیک ترند ، تا فکر .
رابطه نغمه و دل ، رابطه ای طبیعی است .
رابطه شور عاشقانه و دل ، رابطه ای طبیعی است .
بدیهی ست عشق برای دل ، طبیعی تر از منطق است .
منطق را می آموزند ، اما عشق آمدنی است نه آموختنی.
عاشقی نه به کسب است و نه به اختیار .
عشق ، سرشت و سرنوشت ماست .
منطق، اختراع اجتماع است ،
تعداد صفحات : 19
پودر گیاهی ماریانا تنگ کننده واژن
----------------------